صدراصدرا، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 24 روز سن داره

صدرای کوچک ما

بدون عنوان

پسر کوچولوی من   قربونت برم که نگاهت مهربونه ... قربونت برم من که در هر شرایطی سعی میکنی  لبخند بزنی قربونت برم که وقتی صدات میکنم :صدرا گلی...نفسم...پسرم...دردونه...یه دونه...نازدونه...گلم... جواب مامان رو میدی و میگی هه قربونت برم که پسر بابا هستی و حسابی با بابای مهربونت که خیلی برات وقت میذاره بازی میکنی و اصلا نق نمیزنی قربونت برم که وقتی رو شکمتی میخوای تلاش کنی سینه خیز بری ولی مثل ساعت میچرخی قربونت برم که از بعد از 4ماهگی  خواب میبینی ...اولین بارقهقه میزدی تو خواب. قربونت برم که خیلی نگاهم میکنی...میخوام چشمای نازت رو بخورم قربونت برم که تو حموم ساکتی ...
29 دی 1390

بدون عنوان

عذاب وجدان مامانی سلام گل پسرم عزیز دلم - اینو همیشه یادت باشه که مامانی عاشقانه دوست داره صدرا جان خیلی شرمندم پسرم که مجبور شدم درست روزی که تازه ٦٧ روزه بودی برم سر کار- امیدوارم مامانی رو به خاطر اینکار ببخشی- فدات بشم الهی اگه مجبور نبودم تا ۶ ماه میموندم پیشت- شنبه ها خیلی سختمه وقتی ازت جدا میشم هر روز وقتی میخوام ازت جدا شم کلی بوست می کنم- تو آموزشگاه خیلی دلم برات تنگ میشه پسمل گلم- روزی چندبار فیلم و عکساتو از گوشیم نگاه میکنم و لحظه شماری میکنم که برگردم پیشت عزیزم    ...
22 دی 1390

بدون عنوان

هر روز من و تو....تمام روز با هم...مونسم شدی...همدم شدی...و من چقدر خوشحالم هر روز منو  با شیرین کاریهات به اوج میبری...و روز به روز شیرین تر میشی الان دیگه منو حس میکنی ؛ میدونم...حس میکنم! اگه خواب باشی و از کنارت بلند بشم به ساعت نکشیده بیدار میشی...اگه تو اتاق باشی و منو ببینی و صدامو بشنوی..مشتاق اغوشم میشی... ....و من پر میشم از احساس...حسی زیبا و توصیف نشدنی بخشنده ی مهربان...شکر بابت همه چیز          ...
22 دی 1390

بدون عنوان

اینقدر تو رو دوست دارم اینقدر تو رو دوست دارم که هیچ کسی ، کسی رو اینجوری دوست نداره اینقدر برات میمیرم قد یه دنیا خوبی قد هزار تا ستاره بی تو دلم میگیره وقتی تنها میشم کارم انتظاره اینقدر تو رو دوست دارم که هیچکسی ، کسی رو اینجوری دوست نداره وقتی نگاهم میکنی قشنگیهاتو دوست دارم حالا که معصومه چشات رنگ نگاتو دوست دارم وقتی صداتو میشنوم دلم برات پرمیزنه ترس یه روز ندیدنت غم بزرگه قلبمه ...
21 دی 1390
1